دهی است از دهستان تیرچایی بخش ترکمان شهرستان میانه. این دهکده کوهستانی باآب و هوای معتدل و 519 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان تیرچایی بخش ترکمان شهرستان میانه. این دهکده کوهستانی باآب و هوای معتدل و 519 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان سردرود بخش اسکو از شهرستان تبریز، در 15 هزارگزی شمال اسکو و 8 هزارگزی جادۀ تبریز به اسکو، در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 506 تن سکنه دارد. آبش از بارانلو، محصولش غلات و حبوبات و کشمش و بادام و کرچک، شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان سردرود بخش اسکو از شهرستان تبریز، در 15 هزارگزی شمال اسکو و 8 هزارگزی جادۀ تبریز به اسکو، در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 506 تن سکنه دارد. آبش از بارانلو، محصولش غلات و حبوبات و کشمش و بادام و کرچک، شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
محتاج. درخواست کننده. گدا. عرض کننده. (ناظم الاطباء). گدا. سائل. (یادداشت بخط مؤلف) : مکن خوار خواهنده درویش را بر تخت منشان بداندیش را. فردوسی. بپاکی گرایید و نیکی کنید دل و پشت خواهندگان مشکنید. فردوسی. وزآن پس هر آن کس که بر وی نثار بخواهنده دادی همه شهریار. فردوسی. دهد خواهندگان را روز بخشش درم در تنگ و گوهر در تبنگوی. بوالمثل (از فرهنگ اسدی نخجوانی). گشاده بر همه خواهندگان دست چنان چون بر همه آزادگان در. فرخی. زر او را بر زوار مقام سیم او را بر خواهنده مقر. فرخی. گر همه خواستۀ خویش بخواهنده دهد نبرد طبع ز جای ونکند روی گران. فرخی. خواهنده همیشه ترا دعاگوی گوینده همه ساله آفرین خوان. فرخی. ز خواهنده کس پیش نگذاشتی هر آن کآمدی خوار بگذاشتی. اسدی (گرشاسب نامه). نبینی ز خواهنده و میهمان تهی بارگاه ورا یک زمان. اسدی. تو گویی خواجه جشنی کرد و زحمت کرد خواهنده ز بس دینار کو پاشید زرین شد همه کشور. مسعودسعد. هست خواهنده خواه بخشش شاه نه چو شاهان عصر خواسته خواه. سنائی. نهانی بخواهندگان چیز ده که خشنودی ایزد از چیز به. نظامی. بخواهنده آن بخشم از مال وگنج که از بازدادن نیایم برنج. نظامی. هیچ خواهنده از این در نرود بی مقصود. سعدی. بشکرانه خواهنده از در مران. سعدی (بوستان). چو خواهنده محروم گشت از دری چه غم گر شناسد در دیگری ؟ سعدی. خواهندۀ مغربی در صف بزازان حلب می گفت ای خداوندان نعمت اگر شما را انصاف بودی و ما را قناعت رسم سؤال از جهان برخاستی. (گلستان سعدی) ، طالب. مبتغی. آنکه خواهد. (یادداشت بخط مؤلف). خواهش کننده. (ناظم الاطباء) : چه خواهنده رستم بود بی گمان نپیچد ز رایش مگر آسمان. فردوسی. ولیکن چون فلک خرسندیم دید ولایت درخور خواهنده بخشید. نظامی. - دادخواهنده، طالب عدالت. ، طلبکار. (یادداشت بخط مؤلف) : زکات لعل لبت را بسی طلبکار است میان اینهمه خواهندگان بمن چه رسد؟ سعدی. ، ملتمس. متمنی. (یادداشت بخط مؤلف). متقاضی: درگذر از جرم که خواهنده ایم چارۀ ما کن که پناهنده ایم. نظامی. سلیح و سلب داد خواهنده را قوی کرد پشت پناهنده را. نظامی. ، مرید. (یادداشت بخط مؤلف) ، خواستگار. خواستار. آنکه زنی را برای ازدواج طلبد. (یادداشت بخط مؤلف) : دختر خوبروی خلوت ساز دست خواهندگان چو دید دراز... نظامی
محتاج. درخواست کننده. گدا. عرض کننده. (ناظم الاطباء). گدا. سائل. (یادداشت بخط مؤلف) : مکن خوار خواهنده درویش را بر تخت منشان بداندیش را. فردوسی. بپاکی گرایید و نیکی کنید دل و پشت خواهندگان مشکنید. فردوسی. وزآن پس هر آن کس که بر وی نثار بخواهنده دادی همه شهریار. فردوسی. دهد خواهندگان را روز بخشش درم در تنگ و گوهر در تبنگوی. بوالمثل (از فرهنگ اسدی نخجوانی). گشاده بر همه خواهندگان دست چنان چون بر همه آزادگان در. فرخی. زر او را بر زوار مقام سیم او را بر خواهنده مقر. فرخی. گر همه خواستۀ خویش بخواهنده دهد نبرد طبع ز جای ونکند روی گران. فرخی. خواهنده همیشه ترا دعاگوی گوینده همه ساله آفرین خوان. فرخی. ز خواهنده کس پیش نگذاشتی هر آن کآمدی خوار بگذاشتی. اسدی (گرشاسب نامه). نبینی ز خواهنده و میهمان تهی بارگاه ورا یک زمان. اسدی. تو گویی خواجه جشنی کرد و زحمت کرد خواهنده ز بس دینار کو پاشید زرین شد همه کشور. مسعودسعد. هست خواهنده خواه بخشش شاه نه چو شاهان عصر خواسته خواه. سنائی. نهانی بخواهندگان چیز ده که خشنودی ایزد از چیز به. نظامی. بخواهنده آن بخشم از مال وگنج که از بازدادن نیایم برنج. نظامی. هیچ خواهنده از این در نرود بی مقصود. سعدی. بشکرانه خواهنده از در مران. سعدی (بوستان). چو خواهنده محروم گشت از دری چه غم گر شناسد در دیگری ؟ سعدی. خواهندۀ مغربی در صف بزازان حلب می گفت ای خداوندان نعمت اگر شما را انصاف بودی و ما را قناعت رسم سؤال از جهان برخاستی. (گلستان سعدی) ، طالب. مبتغی. آنکه خواهد. (یادداشت بخط مؤلف). خواهش کننده. (ناظم الاطباء) : چه خواهنده رستم بود بی گمان نپیچد ز رایش مگر آسمان. فردوسی. ولیکن چون فلک خرسندیم دید ولایت درخور خواهنده بخشید. نظامی. - دادخواهنده، طالب عدالت. ، طلبکار. (یادداشت بخط مؤلف) : زکات لعل لبت را بسی طلبکار است میان اینهمه خواهندگان بمن چه رسد؟ سعدی. ، ملتمس. متمنی. (یادداشت بخط مؤلف). متقاضی: درگذر از جرم که خواهنده ایم چارۀ ما کن که پناهنده ایم. نظامی. سلیح و سلب داد خواهنده را قوی کرد پشت پناهنده را. نظامی. ، مرید. (یادداشت بخط مؤلف) ، خواستگار. خواستار. آنکه زنی را برای ازدواج طلبد. (یادداشت بخط مؤلف) : دختر خوبروی خلوت ساز دست خواهندگان چو دید دراز... نظامی
دهی است از دهستان گل فریز بخش خوسف شهرستان بیرجند. این دهکده کوهستانی با هوای معتدل است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و پنبه است. شغل اهالی زراعت و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان گل فریز بخش خوسف شهرستان بیرجند. این دهکده کوهستانی با هوای معتدل است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و پنبه است. شغل اهالی زراعت و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه. این دهکده کوهستانی با آب و هوای معتدل و 536 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و نخود است. شغل اهالی زراعت و از صنایع دستی جاجیم بافی و راه مالرو است. در سه محل بفاصله 2هزار گز بنام خواجه لر بالا و پائین و وسط مشهور است. سکنۀ خواجه لر پایین 181 تن و وسط 231 تن می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه. این دهکده کوهستانی با آب و هوای معتدل و 536 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و نخود است. شغل اهالی زراعت و از صنایع دستی جاجیم بافی و راه مالرو است. در سه محل بفاصله 2هزار گز بنام خواجه لر بالا و پائین و وسط مشهور است. سکنۀ خواجه لر پایین 181 تن و وسط 231 تن می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان حومه بخش شاهین دژ شهرستان مراغه. این دهکده کوهستانی با هوای معتدل و سالم و 165 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و کرچک و بادام و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و از صنایع دستی جاجیم بافی و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان حومه بخش شاهین دژ شهرستان مراغه. این دهکده کوهستانی با هوای معتدل و سالم و 165 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و کرچک و بادام و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و از صنایع دستی جاجیم بافی و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
کدخدامنش. (یادداشت بخط مؤلف) : از سوی خانه بیامد خواجه اش بر دکان بنشست فارغ خواجه وش. مولوی. مرد خواجه وش و رعیت شکل بود و خود را خلع کرد. (از تذکرۀ دولتشاه سمرقندی در شرح حال ابن یمین)
کدخدامنش. (یادداشت بخط مؤلف) : از سوی خانه بیامد خواجه اش بر دکان بنشست فارغ خواجه وش. مولوی. مرد خواجه وش و رعیت شکل بود و خود را خلع کرد. (از تذکرۀ دولتشاه سمرقندی در شرح حال ابن یمین)
دهی است از دهستان جعفرآباد فاروج بخش حومه شهرستان قوچان. این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای معتدل و 358 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات و انگور و شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی است. راه اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان جعفرآباد فاروج بخش حومه شهرستان قوچان. این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای معتدل و 358 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات و انگور و شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی است. راه اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان بخش فدیشۀ شهرستان نیشابور. این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای معتدل و 227 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت وراه ارابه رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان بخش فدیشۀ شهرستان نیشابور. این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای معتدل و 227 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت وراه ارابه رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان سنگان بخش رشتخوار شهرستان تربت حیدریه. این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای گرمسیری. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان سنگان بخش رشتخوار شهرستان تربت حیدریه. این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای گرمسیری. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)